http://www.radsms.com/wp-content/gallery/cart-postale-e-zaman/Cart-Postale-E-Zaman%5BRadsMs.com%5D44.jpg

علامه مجلسی می فرماید:مرد شریف وصالحی را می شناسم به نام امیر اسحاق استر آبادی او چهل بار با پای پیاده به حج مشرف شده است،و در میان مردم مشهور است که طی الارض دارد.او یک سال به اصفهان آمد،من حضورا با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم.

او گفت:یک سال با کاروانی به طرف مکه به راه افتادم.حدود هفت یا نه منزل بیش تر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلل کرده از قافله عقب افتادم.وقتی به خود آمدم،دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثری از آن دیده نمی شد.راه را گم کردم،حیران و سرگردان وامانده بودم،از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی نا امید شده آماده مرگ بودم.

(ناگهان به یاد منجی بشریت حضرت مهدی افتادم و) فریاد زدم:یا اباصالح!یا اباصالح! راه را به من نشان بده!خدا تو را رحمت کند!

برای خواندن باقی داستان روی ادامه مطلب کلیک کنید.

در همین حال،از دور شبحی به نظرم رسید،به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد،جوانی بود گندم گون و زیبا با لباسی پاکیزه که به نظر می آمد از اشراف باشد. برشتری سوار بود ومشک آبی با خود داشت.

سلام کردم.او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود.

فرمود:تشنه ای؟

گفتم:آری.اگر امکان دارد،کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید!

او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم.

آنگاه فرمود:می خواهی به قافله برسی؟

گفتم:آری.

او نیز مرا بر ترک شتر خویش سوار نمود و به طرف مکه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای حرز یمانی را قرائت کنم.مشغول قرائت دعا شدم.در حین دعا گاهی به طرف من بر می گشت و می فرمود:این طور بخوان!

چیزی نگذشت که به من فرمود:این جا را می شناسی؟

نگاه کردم،دیدم در حومه شهر مکه معظمه هستم،گفتم:آری می شناسم.

فرمود:پس پیاده شو!

من پیاده شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد،متوجه شدم که او قائم آل محمد(ص)است.از گذشته خود پشیمان شدم،و از اینکه او را نشناختم و از او جدا شده بودم،بسیار متاسف و ناراحت بودم.

پس از هفت روز،کاروان ما به مکه رسید،وقتی مرا دیدند،تعجب نمودند.زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد.به همین خاطر بین مردم مشهور شد که من طی الارض دارم.

داستان:اباصالح!بیا درمانده ام من!

مکه ,فرمود ,راه ,شدم ,پیاده ,آری ,به طرف ,به من ,طرف مکه ,مکه به ,به راه

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رمان مجازی جدید کالای ایرانی همه چيز دان آن یکی خر داشت پالانش نبود...! دلنوشته هادی نظری خلاصه کتاب مبانی کارآفرینی احمدی و درویش پیام نور وبلاگ رسمی گروه مطالب مفید فکر بکر دانلود رایگان خلاصه کتاب و حل المسائل تحقیق در عملیات عادل آذر